اومدم سری بزنم به وبلاگ ، توی بروز شده ها یه متن توجهمو جلب کرد ، از خونواده گفته بود ، چقدر درکش میکردم ، اومدم تا لینک یکی از پستا رو براش بفرستم ، چند تایی از پستا رو تو این هین و بین کشتن خوندم ، چقدر تغییر کرده قلمم! چقدر خودمونی تر مینویسم! گرچه هنوز هم میتونم همین حرف ها رو عین سوسیس ای لای ارایه ها بپیچم و بدم به خورد خواننده ، اما انگار خسته تر از اون حرفام...تغییر کردم نه؟ بیشتر توی خودم فرو رفتم و کم حرف شدم...هنوز درد ها پا برجاست اما مسئله اینه که من حوصله تکرار ندارم... شاید هم خجالت میکسم از اینکه بگم هر چند تکراری اما من هرگز نتونستم عادت کنم و هنوز درد میکشم!یه زندگی روتین و عادی شده نشدن ها و نرسیدن ها ، خواستن ها و حسرت ها!بگذریم... فقط خواستم بگم چقدر از طرز تغییر نوشتن و قلمم شوکه شدم! شما چه
خبر؟*پ.ن: راستی چند وقت پیشا رفتم سراغ دوستام... خیلی هاشون رفتن... چقدر دلم گرفت... нαм∂αм...
ادامه مطلبما را در سایت нαм∂αм دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : hamdameparadox بازدید : 51 تاريخ : جمعه 8 ارديبهشت 1402 ساعت: 17:43